سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زینت بخش مرد، دانش و بردباری اوست . [امام علی علیه السلام]
بیوگرافی گرت بیل

یکی متفق بود بر منکری
گذر کرد بر وی نکو محضری
نشست از خجالت عرق کرده روی
که آیا خجل گشتم از شیخ کوی!
شنید این سخن پیر روشن روان
بر او بربشورید و گفت ای جوان
نیاید همی شرمت از خویشتن
که حق حاضر و شرم داری ز من؟
نیاسایی از جانب هیچ کس
برو جانب حق نگه دار و بس
چنان شرم دار از خداوند خویش
که شرمت ز بیگانگان است و خویش


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط گرت بیل 97/1/27:: 10:48 صبح     |     () نظر

زلیخا چو گشت از می عشق مست
به دامان یوسف درآویخت دست
چنان دیو شهوت رضا داده بود
که چون گرگ در یوسف افتاده بود
بتی داشت بانوی مصر از رخام
بر او معتکف بامدادان و شام
در آن لحظه رویش بپوشید و سر
مبادا که زشت آیدش در نظر
غم آلوده یوسف به کنجی نشست
به سر بر ز نفس ستمکاره دست
زلیخا دو دستش ببوسید و پای
که ای سست پیمان سرکش درآی
به سندان دلی روی در هم مکش
به تندی پریشان مکن وقت خوش
روان گشتش از دیده بر چهره جوی
که برگرد و ناپاکی از من مجوی
تو در روی سنگی شدی شرمناک
مرا شرم باد از خداوند پاک
چه سود از پشیمانی آید به کف
چو سرمایه? عمر کردی تلف؟
شراب از پی سرخ رویی خورند
وز او عاقبت زرد رویی برند
به عذرآوری خواهش امروز کن
که فردا نماند مجال سخن


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط گرت بیل 97/1/27:: 10:42 صبح     |     () نظر

پلیدی کند گربه بر جای پاک
چو زشتش نماید بپوشد به خاک
تو آزادی از ناپسندیده‌ها
نترسی که بر وی فتد دیده‌ها
براندیش از آن بنده? پر گناه
که از خواجه مخفی شود چند گاه
اگر بر نگردد به صدق و نیاز
به زنجیر و بندش بیارند باز
به کین آوری با کسی بر ستیز
که از وی گزیرت بود یا گریز
کنون کرد باید عمل را حساب
نه وقتی که منشور گردد کتاب
کسی گرچه بد کرد هم بد نکرد
که پیش از قیامت غم خود بخورد
گر آیینه از آه گردد سیاه
شود روشن آیینه? دل به آه
بترس از گناهان خویش این نفس
که روز قیامت نترسی ز کس


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط گرت بیل 97/1/27:: 10:28 صبح     |     () نظر

غریب آمدم در سواد حبش
دل از دهر فارغ سر از عیش خوش
به ره بر یکی دکّه دیدم بلند
تنی چند مسکین بر او پای بند
بسیچ سفر کردم اندر نفس
بیابان گرفتم چو مرغ از قفس
یکی گفت کاین بندیان شبروند
نصیحت نگیرند و حق نشنوند
چو بر کس نیامد ز دستت ستم
تو را گر جهان شحنه گیرد چه غم؟
نیاورده عامل غش اندر میان
نیندیشد از رفع دیوانیان
وگر عفتت را فریب است زیر
زبان حسابت نگردد دلیر
نکونام را کس نگیرد اسیر
بترس از خدای و مترس از امیر
چو خدمت پسندیده آرم به جای
نیندیشم از دشمن تیره رای
اگر بنده کوشش کند بنده‌وار
عزیزش بدارد خداوندگار
وگر کُند رای است در بندگی
ز جان داری افتد به خربندگی
قدم پیش نه کز ملک بگذری
که گر بازمانی ز دد کمتری


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط گرت بیل 97/1/27:: 10:21 صبح     |     () نظر

یکی را به چوگان مِه دامغان
بزد تا چو طبلش بر آمد فغان
شب از بی قراری نیارست خفت
بر او پارسایی گذر کرد و گفت
به شب گر ببردی بر شحنه، سوز
گناه آبرویش نبردی به روز
کسی روز محشر نگردد خجل
که شبها به درگه برد سوز دل
هنوز ار سر صلح داری چه بیم؟
در عذرخواهان نبندد کریم
ز یزدان دادار داور بخواه
شب توبه تقصیر روز گناه
کریمی که آوردت از نیست هست
عجب گر بیفتی نگیردت دست
اگر بنده‌ای دست حاجت برآر
و گر شرمسار آب حسرت ببار
نیامد بر این در کسی عذر خواه
که سیل ندامت نشستش گناه
نریزد خدای آبروی کسی
که ریزد گناه آب چشمش بسی


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط گرت بیل 97/1/27:: 10:13 صبح     |     () نظر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >