طعم واژهها
سعید عبداللهی
درد: دامنهی کوه زندگی، ابری برای بارش الهام
رنج: بزرگترین سرمایهی زندگی
غم: اندوه والا ...
نشاط: شادابیِ آرامش، فراتر از شادی
ایثار: بیشتر از وظیفهشناسی، شمعی برابر توفانهای تاریکی
سایه: خاموشترین وفادار
سکوت: پنجرهیی برای همهی صداها، مراقبهی عشق و ادراک، پیوند با هستی
یاد: بارانی که نمیایستد. آفریدهیی که تدفین نمیشود
دوست داشتن: در پردهی عشق، گامی فراتر از عشق...
حسّ: آینهیی برابر درد، رنج، غم، نشاط، ایثار، سایه، سکوت، یاد، دوست داشتن...
آزادی: محبوب گمشدهی انسان.
خواهر رهایی.
فطرت و گوهر زندگی. قناری همیشه بر لب جوی با دشنهیی بر گلویش. کلمهی ذبح گشته با الفباهای تجاوز شده. مقصود نیایش صباح و مسای خرد. انرژی متکاثف هستی. صید همیشه خونی و آواره و صلیبکِش. رؤیای بی شکست انسان. آوند شکوفانندهی درخت آفرینش جهان...
تاریخ: چراغ کشف جاپای زمان. آینهی طبیعت و انسان. یادگار صداها و نشانهها. دیرینهتر از دیروز و فراتر از افق فردا. مقصود آفرینش. محو حریمها و بنبستها. فرو ریختن طبقات. نوازشگر رنجهای رهایی...
چشم: مادر نگاه. پنجرهی ضمیر باطن. زبان روح. خلاصهی ندا و تبلور قصد. پرورندهی رؤیا و غنابخش تخیل. خانهیی برای جهان و انسان...
سنگ خارا: پذیرندهی رنجهای ساکت. وفادارِ سرشار از ناگفته...
شعر: ردای شایستهی مرتبت و شأن کلمه. جادوی زبان معنا. سپهرِ مینای عاطفه. گهواره، خانه، آشیانه و آسمان صور خیال. آینهی رؤیا و آرزو. رامشگر رنج و عشق. خواهر موسیقی. تعریف حیاتی فراتر از زندگی...
قلم: سوگند خدا. تجسمبخش الفبا. فکر فاعل. پردازندهی معنا. نشانهگذار تکاپوی بشر بر جادهی تاریخ...
کاغذ: اقلیم بیارتش و بی دولت و بی سانسور و بی زندان. حریم امن آزادی. گهوارهی فکر و خرد و دانش و آگاهی. خاک شکوفانندهی بذر اندیشه و قلم. آینهی بی بدیل تسلسل تاریخ. راهنمای جاپای انسان در سیر دگرگونی حیات...
کلمه: مادر زبان گفتار و نوشتار. ترجمهی فکر. شکل و سیمای تخیل. نفسِ حیاتیِ ارتباط. دروازهی تکثیر دانش...
گریه: هایهای نجیب دلتنگی. بغض محبت. ژالههای شکستهدلیِ عشق. شرم محجوب. باران آرام روح زیبای انسان...
موسیقی: زبان مترنّم روح هستی. صدای سخن عشق. فراز و فرود اندوه والا و نشاط بیپروا. خواهر شعر. زبان فراجغرافیا و فرافرهنگ جهانی...
وفا: استغنای ندای وجدان...
هجران: غنیتر از دوری، فراق عاشقانه، انتخاب حیاتی دیگر...
کلمات کلیدی:
هست شب
شب است
آری
شبی دیگر
شبی کـو را دلیری
چاره و تدبیر ناشاید.
شبی که درک زیبایی
به پیچاپیچ اندیشه کشد فریاد.
شب اندیشهپوییهای انسانی
ضیافتهای آزادی.
شبی تا آسمان خورشیدها زاید
شبی تا خوشهی پروین
رخ محبوب ایران را بهیاد دارد...
شبی را تا
«بهپا دارند آتشها؛
به راه تندر بدکیش، پایابند
فروزان شعلههای زندگانی را بهپادارند»(1)
اگر هم دیرگاه خیمهی اهریمن و هنگام بیداد است
کدامین شاهباز گنبد مینای شهری تو؟
کدامین شهپر از بال تو در دست نسیم افتاد؟
که بادی که ز بام شهر میآید
شمیم فتح میآرد...
س. ع. نسیم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1) با تداعی شعری از احمد شاملو: «در برابر تندر میایستند / خانه را روشن میکنند / و میمیرند.»
کلمات کلیدی:
بازم حالمو میپرسی و ونگرانمی
تو رو خدا خوب شوووووووو
کلمات کلیدی: